20/11/86 امروز ساعت 18 بود که مهدیار کاپشن و کفشش رو بهم داد و از من خواست که بپوشونم تنش. کاپشنش رو تنش کردم و کفشش رو پوشوندم. بعد دستم رو گرفت که بیا بریم.
من هم آماده شدم دستش رو گرفتم با هم رفتیم تا سوپر مارکت سر کوچه. اولین بار بود که مهدیار به چنین محیطی وارد میشد. 2 تا تی تاپ و یک کیک و یک کاکائو خریدم و مشمای حاوی خوراکی ها رو به دست مهدیار دادم. مهدیار تمام مسیر کوچه تا خونه مشما رو تو دستش نگه داشت. اومدیم خونه و مهدیار یکی از تی تاپ ها رو خورد،
بقیه رو هم عزیز نگه داشت برای بعد.